Sunday, September 9, 2007

اعدام

كيشلوفسكي در يكي از 10 گانه هايي كه ساخته چهره خشن و متضرع اعدام را به تصوير كشيده.فيلمساز در صحنه هايي تلخ و كشدار، كشاكش بر سر ميراث يك قانون و وجدان آگاه انساني را بر سر بودن يا نبودن مساله اعدام به محكمه مي گذارد.حتا براي بيننده اين تصميم و كشاكش به شدت دروني مي شود كه آيا بايد اعدام يا نبايد؟ اما اين فيلمساز دوران اختناق كمونيستي و سالهاي سياه اروپاي شرقي براي محكومين به اعدام خود ناله و گريه نمي كند.حرف بر سر اين است كه آيا بايد علت را به دار كشيد يا معلول را؟آيا با بر دار شدن اين جاني، آن دزد، آن تبهكار، آن.. قتل و فحشا و جنايت نيز ريشه كن خواهد شد؟ آيا اين مرد، اين پسر، آن زن ريشه اصلي جرم و جنايت است؟ و اين كه چگونه انساني به هر نام و عنواني مي تواند اين حق را به خود بدهد كه جان انساني ديگر را به اين راحتي بگيرد او را به لرزش و ادرار و زمين بوسي بكشاند كه جاني كه روزي از يك انسان نگرفته است را امروز بايد از انساني كه مشخص نيست چقدر از او بهتر است تمنا كند.شايد همانگونه كه داستايوفسكي مي گويد:"بسياري از ما جنايت نمي كنيم چون، جرات آن را نداريم. نه اينكه به اين آگاهي رسيده باشيم" ما نمي دانيم شايد آن كه به دارآويخته مي شود وآن كه به دار ديگري را مي آويزد هر دو مجرمند. غافل از آنكه عدالت، پنجه در حلقوم جرم و ريشه هاي محكم آن مي اندازد نه بر گردن آن فلك زده اي كه خود قرباني نا بسامانيهاي محيط است.

No comments: