Sunday, September 9, 2007

تسكيني نيست

يادم افتاد كه یکی از دوستانم مي گفت وقتي در يك چالش سخت افتاديد وقتي در يك كشاكش در يك گذار سخت افتاديد محلي براي ارامش پيدا كنيد اين چيز، حكم يك مسكن را دارد لختي روحتان به فراموشي ميرود به آسايش. اين مكان، اين چيز مي تواند متفاوت باشد ازهنر تا مذهب تا يك رابطه انساني.يا مثلا مي تواند از يك سجاده تا يك موزيك تا رقص تا خيلي چيزها باشد كه هر كس به مرور قلق روح خود را مي فهمد.
يادمه چندي پيش برنامه اي از زندگي خصوصي "سپ بلاتر" رييس فيفا مي ديدم. اتاقي را نشان داد ديوارهايش از مرمرو بسيار ساده بدون هيچ مبلماني، مي گفت هر وقت دلش بگيرد يا احساس خستگي روحي كند به اين مكان مي ايد چون اعتقاد دارد وقتي شما همه روح يا معنويت خود را برا ي مدتي به يك مكان مي اوريد به ان مكان برا ي هميشه روح مي دهيد و انجا مي شود منبع آرامش.سپ لختي در انجا قدم مي زد رها مي شد و دوباره به دنياي پر جنجال فوتبال بر مي گشت.
مسلما ديدار مردي كه او را دوست داشته بوديم از او انتقاد كرده بوديم او را پذيرفته بوديم وگشايشگر بسياري از مفاهيم دانسته بوديم لختي حكم يك مسكن را داشت.هنگامي كه گردكان پلكان ان خانه حتما مصادره اي كه حالا رحل اقامتي به هديه به رييس جمهور 2 سال پيش بود، راچرخيدم گوياآن8 سال دور چرخيد و چرخيد.
حالا شما از حضوري كه براي لختي سكون و آرامش برگزيده بوديد بر مي گرديد اما چيزي براي فراموشي وجود ندارد وقتي حقيقت موجود به شدت عريان است.اينجاست كه ديگر مسكني وجود ندارد.

No comments: